آیا ادبیات صلح طلب است؟
تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۰۴۵۶۲۹
به گزارش روابط عمومی مؤسسه خانه کتاب، این نشست با همکاری مؤسسه خانه کتاب و انجمن علمی مطالعات صلح ادیان با موضوع «دوگانه جنگ و صلح در ادبیات فارسی» چهارشنبه بیستودوم خرداد ماه، با حضور مدرس و نویسندگانی چون محمدهاشم اکبریانی، حمید عبداللهیان و جواد رجنبر درخشیلر در سرای اهل قلم برگزار شد.
نگاه ویترینی و هیجانی به صلح نداریم
در ابتدای این نشست جواد رجنبر درخشیلر درباره هدف کمیته صلح و ادبیات بیان کرد: هدف این کمیته تبیین رابطه صلح و ادبیات است و اینکه این دو چه رابطهای میتوانند با یکدیگر داشته باشند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ضمن ابراز امیدواری از اینکه با ادامه این جلسات بتوانند در ادبیات صلح تأثیر بگذارند گفت: زمانی که دوگانه جنگ و صلح مطرح میشود در ابتدا باید تکلیفمان را با این دو واژه روشن کنیم؛ اکثر افرادی که در این انجمن حضور دارند علوم سیاسی خواندهاند، یعنی نگاه علمی-تجربی به مساله وجود دارد، به این معنا که صلح و جنگ از یکدیگر تفکیک نشدهاند. ما یک نگاه ویترینی و هیجانی به صلح نداریم چون صلح پدیدهای بسیار پاک و منزه است و باید به آن برسیم. بنابراین جهتگیری صلحآمیز است نه اینکه ما فقط یک روایت صلحآمیز داشته باشیم.
مدرس ادبیات: نگاه ویترینی و هیجانی به صلح نداریم چون صلح پدیدهای بسیار پاک و منزه است و باید به آن برسیم. بنابراین جهتگیری صلحآمیز است نه اینکه ما فقط یک روایت صلحآمیز داشته باشیم.
او درباره موضوع جلسه «دوگانه جنگ و صلح در ادبیات فارسی» اظهار کرد: با توجه به موضوع جلسه این سوال مطرح میشود که آیا ادبیات فارسی صلحآمیز است یا خیر؟ آیا صلح را توصیف میکند یا تجویز میکند؟ اگر به ابتدای ادبیات فارسی با قدمت پنج هزار سالهای که دارد نگاهی بیاندازیم و از گاهان اوستا شروع کنیم که مبنای زرتشتی دارد و بخش دیگر ادبیات ما متکی است به ادبیات میترائیسم، بعد از آن وارد دوره اسلامی میشویم و مفاهیم اسلامی وارد ادبیات میشود.
وی افزود: از زمان رودکی ادبیات به شکل امروزی که ما از فارسی دری میشناسیم شکل میگیرد. وجه غالب در همه اینها توحیدی، معاد باور و تقدیر باور است و شاعر و نویسنده ما در همه این دورهها میلی به ستیز و دگرگونی جهان ندارد.
هیچکدام از شاعران میل به جنگ و میل به ستیز را تجویز نمیکنند
درخشیلر همچنین بیان کرد: عموماً یک روایت سازگاری با جهان وجود دارد، به همین دلیل است که یک سوم ادبیات ما ادبیات عرفانی است و در رأس آن مثنوی مولانا است که به طور کامل یک سازگاری با هستی و انسان را در جایگاهی از هستی قرار میدهد گویی که هیچ مساله دیگری برایش باقی نمیماند؛ خودش میشود بخشی از هستی و در عین سازگاری میتواند حیاتش را ادامه دهد. خیام وجه دیگری از این سازگاری را نمایندگی میکند و حافظ هم با آن بیان خود نوع دیگری از سازگاری را نمایندگی میکند. صدها شاعر دیگر میتوان یافت که در قالب این مفاهیم کار کردهاند و هیچکدام از شاعران میل به جنگ و میل به ستیز را تجویز نمیکنند بلکه همه نوعی سازگاری و صلح با جهان را تجویز میکنند.
وی افزود: سعدی آداب زندگی، معیشت و سیاست را در این حوزه نمایندگی میکند و حتی شاهنامه فردوسی که به غلط به کتاب جنگ معروف است و مهمترین اثر حماسی ماست؛ این کتاب جنگی به این معنا که جنگ را تجویز کند نیست. در شاهنامه چیزی ندیدم که توصیهای به جنگ کند؛ هرچه که هست از نگاه صلح و پرهیز از جنگ است و هر جنگی هم که وجود دارد برای از بین بردن بدی مطلق است.
این مدرس با بیان اینکه دوگانه جنگ از زمانی ساخته شد که تفکر چپ وارد ادبیات، فرهنگ و اندیشه ایران شد گفت: وجه قالب صلح پنج هزار سال قدمت دارد و ادبیات جنگ چیزی حدود ۴۰ یا ۵۰ سال سابقه دارد. برای نمونه ستیز طبقاتی که در ادبیات چپ به وجود آمد در هیچ دوره تاریخی وجود ندارد. یعنی نه قشر مرفه نسبت به قشر فقیر نگاه تحقیرآمیزی دارند و نه فقرا نسبت به ثروتمندان حس بدی دارند و همواره یک سازگاری بین طبقات وجود داشته است. اما زمانی که چپها وارد ایران میشوند این ستیز طبقاتی را شعلهور میکنند و به طور مصنوعی این ستیز طبقاتی را ایجاد میکنند نه اینکه از قبل وجود داشته باشد. شاید در اروپا از لحاظ جامعه شناختی این ستیز طبقاتی معنی داشته باشد اما در ایران به نظر میرسد که این امر را ایجاد میکنند. کارگر را در مقابل کار فرما قرار میدهند و مسئله زمینداری مطرح شده و ادبیات ستیز از این دوران شروع میشود.
ادبیات عرفانی ما مملو از گزارههایی است که فرد و جامعه را به جنگ سوق میدهد
در ادامه نشست «دوگانه جنگ و صلح در ادبیات فارسی» محمد اکبریانی با ابراز مخالفت خود نسبت به اظهارات درخشانیلر بیان کرد: اگر از صلح و جنگ صحبت میکنیم باید به دنبال این باشیم که چه عواملی باعث جنگ شده و چه عواملی باعث صلح میشود. دلایل متفاوت است اما آنچه به ادبیات برمیگردد نوعی جزم اندیشی است. جزم اندیشی همیشه در طول تاریخ و حتی تاریخ معاصر سبب جنگ شده است. اینکه ما نژاد برتریم و بر این امر تعصب داشته باشیم و اینکه مرام، مکتب و مذهب ما برتر از مذاهب دیگر است و دیگران باید تابع آن جامعه، مذهب و مرام باشند حاصل جزم اندیشی است. یعنی اگر دیگران با ما باشند به تعالی میرسند و اگر با ما نباشند ما باید آنها را با خود همراه کنیم. اگر آنها را با خود همراه نکنیم افراد را به سمت ضلالت و تاریکی سوق دادیم.
وی در ادامه اظهار کرد: در برابر جزم اندیشی نسبی گرایی قرار دارد. نسبی گرایی یعنی من که بخشی از حقیقت را میفهمم دیگران هم به همان اندازه درک از حقیقت را داشته باشند. بنابراین من جزم اندیش نیستم و دیگران را به راحتی قبول میکنم، میتوانم بپذیرم که در برابر کسانی قرار بگیرم که آنها من را قبول نداشته و حقیقت بخشی از آنها باشد. حال وقتی به ادبیات نگاه میکنیم، گرچه در ظاهر امر، تجویز به صلح میکند اما مبانی جنگ را دارد چون جزماندیشی در آن وجود دارد.
نویسنده: وقتی به ادبیات نگاه میکنیم، گرچه در ظاهر امر، تجویز به صلح میکند اما مبانی جنگ را دارد چون جزماندیشی در آن وجود دارد. این نویسنده بیان کرد: ادبیات عرفانی ما حقیقتی را در خود دارد و آن حقیقت مطلق است که همه خیرها در آن جاری و ساری است؛ به جز آن حقیقت چیزی وجود ندارد که بگوییم خیر است، خیر مطلق در آن حقیقت وجود دارد. بنابراین دیگرانی که میگویند ما خیر مطلق هستیم گمراهاند چون آن چیزی که برتر است حقیقتی است که در اختیار ماست؛ از همینجاست که قطب بندیها شروع میشود. در عرفان ما آن حقیقت یک حقیقت مطلق است و بنابراین دیگران حقیقت مطلق را در نمییابند. نکته مهمتر این است که برای رسیدن به آن حقیقت مسیری وجود دارد که آن مسیر را باید شخصی به نام پیر مغان، پیر طریقت یا استاد و مراد طی کند و افراد را هدایت کند زیرا افراد به طور مستقل نمیتوانند به آن حقیقت برسند.
او در ادامه گفت: ادبیات عرفانی ما مملو از گزارههایی است که فرد و جامعه را به جنگ سوق میدهد. به عنوان مثال مولوی میگوید اگر کسی نسبت به شمس سجده کند عین ایمان است و در جایی میگوید اگر کسی با شمس مخالفت کند شایستگی سنگسار را دارد. شاید بگوییم این چیزها در شعر غلو است اما نوعی اندیشه است که در ادبیات ما وجود دارد. در مقابل نسبیگرایی را داریم که در ادبیات هم شاهدش هستیم که از درون آن صلح بیرون میآید.
نویسنده «زندگی همین است» اظهار کرد: خیام به هیچ حقیقت مطلقی اعتقاد ندارد و در این صورت دیگران میگویند که اینها افسانهاند ولی من حقیقت مطلق را در اختیار ندارم، همچنان که دیگران ندارند ولی به راحتی میتوانم در کنار دیگران زندگی کنم؛ به همین دلیل شما هیچ جریانی زاده تفکر خیام ندارید که به جنگ منجر شود. ما در ادبیات عرفانی و تجربه تاریخیمان شاهد این هستیم که جریانات مختلفی از عرفان زاده شدند که صفویه یکی از آنها است. حیدری و نعمتی دو نحله عرفانی بودند که از اواخر صفویه تا قاجاریه بایکدیگر در نزاع بودند ولی شما در اندیشه خیام چنین چیزی را نمیبینید. ممکن است ما از حافظ و مولوی شعرهایی را بیاوریم و بگوییم اندیشههای مخالف اینها هستند.
وی افزود: من معتقدم اندیشه یا ادبیات عرفانی ریاکارترین و فریبکارترین ادبیاتی هستند که وجود دارند. حافظ هم تمامی افراد جامعه را در دو گروه تقسیمبندی میکند، طیفی که به آنها رند و قلندر میگوید؛ هیچ نقطه منفی در شعرهای حافظ در رند نمیبینید ولی در مقابل تمام بدیها در زاهد، صوفی، واعظ و فقیه وجود دارد. به نظر من این قطب بندی در ادبیات عرفانی ما وجود داشت. شما یک شعر را نشان دهید که زاهد به عنوان کسی باشد که عقیدهاش درست باشد و بخشی از حقیقت را داشته باشد.
نویسنده «زندگی همین است»: من معتقدم اندیشه یا ادبیات عرفانی ریاکارترین و فریبکارترین ادبیاتی هستند که وجود دارند. اکبریانی درباره ادبیات ایدئولوژیک ایران اظهار کرد: ادبیات ایدئولوژیک ما که از ادبیات چپ الهام گرفته است به همین صورت است. در ادبیات ایدئولوژیک ما که در آثار شاملو در یک دورهای متجلی میشود در آنجا هم یک حقیقت مطلقی وجود دارد که همان مسلک یا ایدئولوژیک است، حال مارکسیسیم باشد یا جامعه بی طبقه توحیدی، بنابراین آن حقیقت را فقط صاحبان آن ایدئولوژیک متوجه میشوند. فاشیسم، مارکسیسم یا طالبان و داعش حقیقت را از آن خود میدانند و میگویند ما فقط حقیقت را درک میکنیم.
وی در ادامه بیان کرد: بنابراین زمانی که ایدئولوژی مدرن میگوید حقیقت در اختیار ماست افرادی را به عنوان قهرمان خودش معرفی میکند که راه رفتن به آن جامعه را ببینند. به عنوان مثال در شاملو شعرهایش همیشه مفاهیمی مانند آزادی را مطرح میکند که درحد همان شعار باقی میماند و میگوید اینها حقیقتهایی هستند که ما به آنها اعتقاد داریم. اگر در اندیشه عرفانی «پیر» فردی جدا از سالک است، در اندیشه شاملو پیر خود اوست و بازنمایی آن در شعرهای شاملو مانند «لوح» و در «با چشمها» مشهود است. فکر میکنم در مقابل ایدئولوژیهای مدرن تفکری مانند فروغ را داریم؛ فروغ در ادامه خیام قرار میگیرد، او شاعری است که هیچ حقیقتی را باور ندارد.
این روزنامه نگار همچنین گفت: فروغ بیشتر منتقد جامعه است. یعنی نقش انسان مدرنی را دارد که بیشتر نقاد است و عشق، انسانیت، گروههای سیاسی، جنگهای چریکی را زیر سووال میبرد. من فکر میکنم ادبیات ما دو شاخه در خود داشته یکی ادبیات عرفانی که در درون خودش مبانی جنگ طلبی را توجیه میکند و دیگری ادبیات نسبیگرایانهای داریم که به حقیقت مطلق اعتقاد ندارد و در شعرهای خیام متجلی میشود. ادامه ادبیات عرفانی به ادبیات ایدئولوژیک میرسد و ادامه ادبیات خیام که مبانی صلح در آن وجود دارد به شاعرانی مانند فروغ میرسد.
حافظ کسی است که از دیدگاه خود دفاع میکند
حمید عبداللهیان از دیگر سخنرانان این برنامه با بیان مخالفت خود نسبت به صحبتهای اکبریانی گفت: مطلبی که درباره عرفان مطرح شد، اینکه نوعی نگاه جزمی وجود دارد، از نظر من نگاه کلی به عرفان نیست زیرا عرفان بسیار گستردهتر است و مکتبهای عرفانی زیادی داریم. تنوع دیدگاه در عرفان زیاد است و فرقههای عرفانی متعددی داریم.
وی در ادامه بیان کرد: شما از مولانا مثال زدید اینکه گفتید کسی که شمس را قبول ندارد باید سنگسار شود، همین مولوی در کتابهایش چیزهای دیگری هم دارد که از نگاههای متعدد هم تعریف کرده و چرا ما آنها را مثال نزنیم. این مصرع «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» دقیقاً نافی همه نگاههای جزم اندیشی دیگر است. نظر من این است که در زیربنای عرفانی قابلیت نگاه باز و چیزی که شما به آن نسبیگرایی میگوئید در عرفان خیلی بیشتر است. به این دلیل که راههای رسیدن به خدا را به تعداد آدمهای روی زمین در نظر میگرد. نوع نگاه عرفانی را نمیتوان با چند مثال گزینشی از متونی بررسی کرد کما اینکه نمیتوان با دعوای دو فرقه عرفانی متفاوت بررسی کرد.
نویسنده کتاب «دین و رسانه» اظهار کرد: شما نگاه حافظ را نگاه جبری تلقی کردید. از دید من اینطور نیست بلکه حافظ کسی است که از دیدگاه خود دفاع میکند. تاریخ پنج هزار ساله ما نشان میدهد که ما ایرانیها به طور کلی انسانهای جنگ طلبی نبودیم و کمتر شروع کننده جنگ بودیم زیرا از نظر جغرافیایی سر چهارراه بودیم و از همه قومها به ما حمله شده است و ما ناچار به دفاع کردن از خود شدهایم.
او افزود: حافظ هم دقیقاً در همین مقوله قرار میگیرد او در زمانهایی زندگی میکرد که زاهدها، صوفیها و محتسبها ارکان قدرت را به دست گرفته و با تمام قوا در حال از بین بردن عرفان بودند. عارفهایی که کشته شدن بسیار بیشتر از عارفانی هستند که غیر از عرفا را کشتند؛ بیشتر شهیدان بزرگ ادبیات ما مانند عینالقضات، سنایی، حلاج و غزالی از جمله کسانی هستند که زاهدان نتوانستند مشرب و باور آنها را تحمل و به آنها حمله کردند، عرفا کسی را تکفیر نکردند؛ جزم اندیشی نگاه زاهدانه خیلی بیشتر از نگاه عارفانه است.
این نویسنده همچنین بیان کرد: درباره صلح طلبی خیام هم که اظهار نظر کردید باید بگویم، زمانی که خیام بحثهای فردی را مطرح میکند صلح طلب است؟ آیا اگر میخواست بحث اجتماعی مطرح کند واقعاً صلح طلب میبود؟ باید بتوان به این سوالات پاسخ داد.
عبداللهیان درباره چپ و ادبیات معاصر گفت: با بحثهایی که هردو درباره ادبیات معاصر مطرح کردید موافق هستم ادبیات معاصر ما تحت تأثیر نگاه چپ است. احمد شاملو و گلسرخی چپ هستند و جلال آلاحمد هم یکی از کسانی است که جنگ طلب است. بعد از انقلاب شرایط دیگری در ادبیات ما ایجاد شد، ما درگیر جنگ ایران و عراق بودیم که به ما تحمیل شده بود و تا سال ۱۳۶۱ همه موافق جنگ بودند و از آن پس بین دو گروه که خواستار ادامه جنگ بودند یا کسانی که صلح را ترجیح میدادند تفکیک ایجاد شد.
وی افزود: بیشتر کسانی که سالهای بعد از انقلاب ادبیات تولید کردند جز این دو دسته بودند. عدهای روشنفکر در آن زمان بودند که آنها گرایشهای چپ داشتند؛ مانند احمد محمود، سیروس طاهباز و حتی گلشیری و کسانی که با این دید به ادبیات نگاه میکردند و جنگ را چیز بدی میدانستند. آثار ادبی که اینها تولید کردند آثاریست که از دور، دستی بر آتش دارد ولی خودشان مستقیماً وارد نشدند. اینها در آثار خود سعی میکردند هم از مظلوم بودن ایران دفاع کنند و هم بگویند که دیگر جنگ کافی است و مردم از این اوضاع خسته شدند.
این نویسنده بیان کرد: نویسندگان این آثار مانند احمد محمود و سیروس طاهباز جزو اولین کسانی هستند که ادبیات جنگ را تولید میکنند. درمقابل جوانانی هستند که داوطلبانه به جنگ رفته و جنگ را از نزدیک دیدهاند و آثاری تولید میکنند؛ مانند محمدرضا بایرامی، رضا امیرخوانی، احمد دهقان، رضا رهگذر و باقی کسانی که در حوزه ادبیات جنگ کار میکنند، نگاه اینها به جنگ نوعی نگاه جزمی است و در فضای ایزوله شده به جنگ مینگرند و پیرو این شعار هم هستند که اگر این جنگ تا ابد هم ادامه پیدا کند ما هستیم، نگاه این افراد چنین است و ادبیاتی که تولید میکنند ادبیات ضعیفی است؛ چون تکنیک داستاننویسی خیلی قوی ندارند و آثارشان هم تاریخ مصرف دارد و دیگر مخاطب ندارد، آثارشان شعار زده است.
در دهه ۷۰ و۸۰ آثار بهتری درباره جنگ داشتیم
او همچنین اظهار کرد: در دهه هفتاد و هشتاد آثار بهتری درباره جنگ داشتیم. دهه هشتاد گروهی پیدا شدند که من نام آنها را «ضد جنگنویسها» میگذارم. این گروه در تقسیمبندیهای جنگ و صلح بیشتر متمایل به هستند صلح هستند. کسانی که به عنوان یک سرباز به صورت اجباری در جنگ حضور داشتند؛ در مدتی که در جنگ حضور داشتند به عنوان کسی بودند که با میل خود به جنگ نرفته بوند، بنابراین اعتراضها و انتقادهایی دارند.
حمید عبداللهین در پایان گفت: این افراد در دهه هشتاد آثار خود را منتشر کردند، یکی از آنها پیمان هوشمندزاده با کتاب «شاه» است و دیگری حسین مرتضائیان آبکنار با کتاب «عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک» هردوی این کتاب چاپ و بعد از چاپ توقیف شدند. این کتابها چهره دیگری از جنگ را ارائه کردند چهرهای که جنگ طلب نبود. این دو کتاب کتابهای ضد جنگ ما هستند و از این جهت اهمیت دارند که با نگاه دیگری به جنگ مینگرند. به نظر من آثار جنگی ما پس از این هم نوشته خواهند شد.
منبع: ایرنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۰۴۵۶۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چند حقیقت درباره نادر طالبزاده
دوست قدیمیاش سلیم غفوری میگوید که بزرگترین آرزویش این بود روزی را ببیند رژیم صهیونیستی در این دنیا نیست و این روزها همه دنیا پرچم مبارزه و مقابله با اسرائیل را به اهتزاز درآوردهاند، جایش بیشتر از هر زمانی دیگر، خالی است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نهم اردیبهشتماه سال 1401 روزی که همه جهان فریاد مرگ بر اسرائیل سر میدادند خبر درگذشت یک متفکر و پژوهشگر رسانه به گوش رسید. آن روز، روز قدس بود و نادر طالبزاده برای همیشه چشم از جهان فروبست. مردی که با همه سختیها و پیچیدگیها کنفرانس افق نو را راه انداخت.
سالها دبیری جشنواره فیلم عمار را برعهده داشت و به کارگردانی سریال «بشارت منجی» هم شناخته میشود. ساخت چندین مستند و البته اجرای برنامه «عصر» شبکه افق تنها گوشهای از فعالیتهای اوست، نادر طالبزاده را بیش از هرچیزی با فعالیتهای انقلابیاش میشناسیم؛ در حالی که از 16 تا 26 سالگی در آمریکا زندگی میکرد همزمان با وقوع انقلاب به کشور بازگشت تا صدای آن باشد، خط او، خط انقلاب بود.
همانجا که سخنان امام خمینی (ره) را از مطبوعات درست چندماه قبل از عزیمتشان به پاریس پیگیری میکرد و در خاطراتش عنوان کرد که از این سخنان بسیار متأثر شده است. کارگردانی که معتقد بود به هیچ جبههای جز انقلاب تعلق ندارد، خودش میگوید «من در آمریکا مشاهداتی داشتم که بعدها خیلی به دردم خورد» همین هم شد بعدها هم در قالب جشنواره «عمار» و هم کنفرانس افق نو ابعادی تازه از این کشور را هویدا کرد.
طالبزاده اما نقشی در ماندگاری حوادث تسخیر لانه جاسوسی را هم دارد، او که در سالهای اخیر به واسطه فعالیتهای ضد استکباریاش در لیست تحریمهای آمریکا هم قرار گرفت، از اولین کسانی بود که در قالب تیم مستندسازی در صحنه تسخیر سفارت آمریکا حاضر شد و وقایع آن روزگاران را ثبت و ضبط کرد، ساخت همین مستند هم سرآغاز همکاری او با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شد.
حقیقتی که نادر طالبزاده از داود میرباقری گفت/ نخستین سالگرد درگذشت مبدعِ برنامه زنده تلویزیونی + فیلمبرنامه «عصر» را میتوان یکی از مهمترینهای فعالیتهای او در بستر تلویزیون محسوب کرد، برنامهای که پلی ارتباطی و البته حلقهای برای گردآوری چهرههای استکباریستیز بود، همان هدفی که نادر طالبزاده دنبالش میکرد. طالبزاده البته همین هدف را در کنفرانس افق نو هم پیگیری کرد، همایشی که ابتدا با عنوان «هالیوودیسم» آغاز به کار کرد اما بعدها با تغییر نام چهرههایی از کشورهای مختلف جهان را به خود دید.
اما به مناسبت سالروز درگذشت او نگاهی به چند حقیقت از این متفکر انقلابی داریم که سیدسلیم غفوری قائممقامِ این روزهای معاونت سیما و مدیر سالهای نه چندان دور شبکه مستند و افق سیما آنها را بازگو کرد.
غفوری از این نکته آغاز کرد: اگر بخواهم درباره حاج نادر در یک جمله بگویم او در هر زمانی پیشتاز عرصه رسانه بود. با فهم درست از نیاز آن مقطع، واردِ فضای رسانه میشد. وقتی به زمانِجنگ او نگاه کنیم ساخت مستندهای دوران دفاعمقدس را با شکل و شمایلی درست پیش میبرد. اگر به روایت مظلومیت مردم بوسنی رسید که در مقطعِ خودش بهترین کار بود، «خنجر و شقایق» را ساخت. کارهای مختلفی که در حوزه مقاومت در دستور کار قرار داد مثل مجموعه «عصر انتظار» و مجموعه «نسل فراموش شده» که راجع به اردوگاههای فلسطینیها بود جزو کارهایی است که هنوز هم ماندگارند و دربارهشان میتوان ساعتها صحبت کرد.
این مدیر در تلویزیون از وجوه متمایز برنامهسازی نادر طالبزاده گفت؛ «مهمترین نکتهای که طالبزاده در عرصه برنامهسازی داشت فهم کامل نسبت به موضوعی بود که در دستورِ کار خودش قرار میداد. بنابراین دست روی نقاطی میگذاشتند شاید برای خیلی از افراد، این نقاط مکشوف نبود و پنهان مانده است. نقاط پنهان را میآوردند و روی آن ذرهبین میگذاشتند و آن نقاط پنهان را برجسته میکردند. در تلاش بودند خودشان را تسلیمِ جریان غالب رسانهای نکنند؛ واقعاً اگر در یک موضوعی به چیزی میرسیدند و میآمدند خیلی آن را شجاعانه و با صراحت بیان میکردند.
در واقع وجوه تمایز او صراحت، فهم درست موضوع و تلاش برای کشف حقیقت بود. شما در مجموعه "خنجر و شقایق" این تفاوت و وجوه تمایز را میبینید. این فقط یک مستند جنگی صرف نیست و گزارش از نبرد جنگ در بوسنی نبود. "خنجر و شقایق" در پی کشف حقیقتی بود که در ظاهر و پوسته جنگ جریان داشت و این "خنجر و شقایق" را به عنوان اثری متفاوت خلق کرد.»
اما شاید نگاه صهیونیستستیزی و استکبارستیزیِ نادر طالبزاده در جای جایِ فعالیتهای فرهنگی و هنری او دیده شود؛ همانگونه سلیم غفوری به آن اشاره کرد: «او همیشه مهمترین دغدغهاش این بود آنچیزی که به عنوان صهیونیست جهانی شناخته میشود را معرفی کند. این خط را او در برنامه «راز» دنبال کرد و در کارهای دیگرِ او میتوان به وضوح مشاهدهاش کرد. در سریال «بشارت منجی» هم این نگاه دیده میشود.
طالبزاده در دوران جنگ برای مستندسازی دفاعمقدس از هیچ تلاشی دریغ نکرد و در طول 30 سال دیگر، عمرش را صرفِ مبارزه با صهیونیست کرد. نکته مهمی است که او در روزِ منتسب به مبارزه با صهیونیست و حمایت از مردم فلسطین، این دنیا را ترک کرد. به نظرم بزرگترین پیام فوت ایشان در روز قدس این است نادر طالبزاده قهرمان مبارزه با صهیونیست و اسرائیل بود. به نظرم این نکته نباید در هیچ مطلبی از طالبزاده، مغفول بماند. یا ماجرای تحریمِ او از سویِ آمریکاییها که بابتِ برپایی افق نو اتفاق افتاد. چرا که افق نو در پی افشای ماهیت صهیونیست جهانی بود و آنها متوجه شدند او خلاف جریان رسانهای مسلط بر جهان عمل میکند.»
او بزرگترین آرزوی طالبزاده را از بین رفتن رژیم صهیونیستی دانست و گفت: بزرگترین آرزویش این بود روزی را ببیند رژیم صهیونیستی در این دنیا نیست و رژیم صهیونیستی دچار زوال شده است. سالها برای مسئله افشای ماهیت جریان صهیونیستی در دنیا تلاش کرد. شاید به حق باید بگوییم ایشان سردار رسانهای مبارزه با صهیونیسم و سردار جبهه فرهنگی انقلاب بودند.
شاید یکی از حقایق دیگر زندگی او پرورش نیرو در فضای هنر و رسانه انقلاب باشد؛ به تعبیر غفوری، او در طول این سه دهه برای پرورش نیرو در فضای هنر و رسانه از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکرد. آموزش به بچههای رسانهای خارج از کشور مثل دوستان لبنانی و افغانستانی تا داخل کشور که دورههای مختلفی برگزار کرد و ساعتها کارشان را میدید و راهنماییشان میکرد. برای رشد و آموزش بچههای رسانهای جبهه انقلاب واقعاً وقت میگذاشت. شاید یکی از بزرگترین کارهای او نسلی باشند که امروز در این عرصه فعالیتِ چشمگیری دارند و شاگردانِ نادر طالبزادهاند.
در سالروز درگذشت او شاید یادآوری این نکته جالب باشد؛ نادر طالبزاده بارها درباره غفلت نسبت به عدم ساخت فیلم، مستند و کارهای نمایشی درست درباره اهلبیت و فضایِ دینی گلایهها کرده بود؛ او همواره به نگاه جهانی و بینالمللی در این عرصه تأکید میکرد. "ما باید روایتهای دینی و مذهبیمان را چارچوب و ساختار بینالمللی ببخشیم و اصلاً نویسندگان و پژوهشگران این حوزه باید به این سمت و سو بروند تا دیگر عوالم جهانی هم به پاسخ پرسشها، ابهامات و نظریات دینیشان دست یابند."
و یک نکته جالب درباره راه افتادن گفتوگوی زنده در تلویزیون است؛ نادر طالبزاده در یکی از گفتوگوهایی که با خبرگزاری تسنیم داشت درباره سریالهای دینی تلویزیون به این نکته جالب اشاره کرد که گفتوگوی زنده را در تلویزیون راه انداخته است. او گفت: "یادم میآید به علی لاریجانی رئیس سازمان صداوسیما وقت پیشنهاد دادم صداوسیما برنامه گفتگوی زندهای ندارد و در حالی که تلویزیون کشورهای دیگر با گفتگوهای زنده انتقادی، سرپا بودند. خوشبختانه این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت و این کار از شبکه پنج شروع شد برنامهای تحت عنوان «شباهنگام» که کار سیاسی و جنگ نرم با من بود. البته ناگفته نماند که برخیها را هم میخواستیم همچون ازغدی که به واسطه این برنامه دیده شد، دیده شوند اما تلویزیون جلویشان را گرفت. آنقدر نمیشودهای سازمان زیاد شد که من به عنوان طراح برنامه ترجیح دادم استعفا بدهم."
انتهای پیام/